1-لطفا خود را معرفي كنيد .
زهرا سبحاني هستم متولد سال 1339 با تحصيلات فوق ديپلم كارداني پرستاري .سال 1360 وارد سپاه شدم .قبل از ورود به سپاه بابسيج همكاري داشتم و در راهپيمايي ها ، تظاهرات و كلاس هاي هاي اسلحه شناسي شركت ميكردم .از زماني كه وارد سپاه شدم درهمه ي واحد هايي كه در سطح شهر در رابطه با جبهه كار مي كردند شركت مي كردم .هلال احمر، بسيج و جهاد سازندگي هم اگر به كمك نياز داشتند همكاري مي كردم .
2–اصالتا كجايي هستيد ؟ در حال حاضر كجا زندگي مي كنيد؟
من اصالتا اهل خوسف هستم ولي در حال حاضر بيرجند زندگي مي كنم .
3- براي اولين بار چه سالي به جبهه اعزام شديد؟
سال 1361 براي عمليات فتح المبين اولين باري بود كه به جبهه اعزام شدم و من فقط همين يك دفعه به جبهه اعزام شدم .دومين بار قرار بود براي عمليات رمضان به جبهه اعزام شوم ولي در بين راه به دليل لغو عمليات برگشتيم .
4–پست شما در جبهه چه بود ؟
در جبهه پزشك يار بودم و كار درمان مجروحين و احياي روحيه ي خانواده هايي كه در آن جا حضور داشتند را انجام مي دادم .
5- هدف و انگيزه ي شما براي رفتن به جبهه چه بود ؟
هدفم كمك به مجروحين و هم وطنان و حفظ انقلاب و كشورم بود .
6- در جريان دفاع مقدس متاهل بوديد ؟فرزندي داشتيد ؟
خير – مجرد بودم .
7- چطور شد كه به جبهه رفتيد ؟براي رفتن به جبهه مخالفتي با شما نشد ؟
من آن زمان امداد گر بودم .وقتي به ما گفته شد در زمان عمليات لازم است چند زن امداد گر حضور داشته باشند ما هم از طريق سپاه اعزام شديم . خير – براي رفتن به جبهه مخالفت جدي اي با من نشد ولي مادرم كمي اضطراب داشت كه اين هم براي يك مادر معمول بود .
8- فعاليت هاي شما در جبهه چه بود؟ ( شرايط و ساعت كاري )
من و همكارانم ساعت كاري مشخصي نداشتيم و به صورت شبانه روزي كار مي كرديم حتي قبل از عمليات هم كارهايي مثل آماده كردن گاز و باند و استريل كردن آن ها را انجام مي داديم و به خط مقدم مي فرستاديم تا براي پانسمان هاي اوليه رزمندگان استفاده شود .
9–الگوي شما براي رفتن به جبهه كه بود ؟ كدام ويژگي آن فرد شما را تشويق براي رفتن به جبهه كرد ؟
ما در زمان جنگ با خانواده هاي شهدا و رزمندگان ارتباط داشتيم و من با مشاهده ي صبر ، بردباري ، ايثار و فداكاري آن ها از ايشان الگو مي گرفتم
10- با شنيدن اين كلمات به ياد چه مي افتيد ؟
- سال بعد ازاعزام (سال 62 ) : به ياد باد و طوفان شديدي كه در شب عمليات رخ داد مي افتم كه باعث شد عمليات به تاخير بيافتد ولي بعد، از رزمندگان شنيديم كه اين باد و طوفان شديد يك امداد غيبي بوده و باعث پيشروي رزمندگان اسلام شده است .
– جوانان امروزي :جوانان امروزي ، جوانان پاكي هستند و دل هاي صافي دارند ولي بايد سعي كنند تحت تاثير دوست بد و تهاجم فرهنگي قرار نگيرند .جوانان مي توانند با عمل به واجبات و دستورات اسلام خود را از خطر تهاجم فرهنگي حفظ كنند .
– مادر: با شنيدن كلمه ي مادر به ياد مادران شهدا مي افتم و اين كه چه لحظه ي سختي براي آن ها بوده زماني كه با جنازه ي فرزندشان مواجه مي شدند و يا مادراني كه هنوز منتظر هستند خبري از فرزندشان برسد و جنازه ي فرزندشان را بياورند.
–امام خميني( ره ) : به ياد رنج ها و سختي هايي مي افتم كه امام خميني(ره) براي به ثمر رسيدن انقلاب كشيدند .
– صدام : به ياد افراد ظالم و ستمگر مي افتم . مردم عراق هم از او دل خوشي نداشتند چه برسد به مردم ايران كه از ته قلبشان از او متنفر بودند .
– انجمن اسلامي : اگر واقعا هدفشان اسلام و حفظ آن و نيتشان خالص باشد خوب است
-زنان در جبهه : زنان در جبهه و جنگ نقش بسيار مفيد موثري داشتند و همانند مردان تلاش مي كردند و زحمت مي كشيدند.
– امام زمان (عج) : اميدوارم كه امام زمان (عج ) از همه ي ما شيعيان راضي باشند .ما شيعيان بيشتر از ساير اديان و مذاهب بايد مواظب اعمال و رفتار خود باشيم چون امام از ما انتظار بيش تري نسبت به ديگران دارند و گناهان ما سبب رنج ايشان مي شود و همچنين دعاي فرج و سلامتي ايشان را هر روز بخوانيم .
11- اين كه مي گويند خواهران ايثارگر گمنام مانده اند چقدر صحت دارد ؟
معمولا از خواهران كم تر از آ قايان ياد مي شود چون كار هايي كه انجام مي دهند زياد در ديد ديگران نيست و كارشان باهمه ي سختي به چشم نمي آيد
12- شما به رزمندگان اسلام چه نمره اي مي دهيد ؟
من به آنان بالاترين نمره ي ايثار و فداكاري را مي دهم زيرا ما به همت آنان اكنون در آ سايش و امنيت زندگي مي كنيم .
13- جبهه را توصيف كنيد.
حال و هواي جبهه بسيار عالي بود و همه با هم همكاري و همدلي داشتند . در واقع جبهه ميدان همكاري و هم دلي رزمندگان بود ؛ هيچ گونه ريا و تزويري در آن راه نداشت و همه اش اخلاص بود .
14- حرف آخر.
اگر همكاري و همدلي اي كه در زمان جنگ ميان رزمندگان وجود داشت،هم اكنون درميان مردم وجود داشت ، كشور ما به موفقيت هاي بيشتري دست ميافت.
خاطره اول:
(يك خاطره شيرين از دوران مجاهدت)
زماني كه وسايل خود را جمع كرديم و قرار بود به شهر خود بازگرديم قصد داشتيم سوار ماشين بشويم كه مادر يكي از شهدا در حاليكه به طرف سردخانه چشم دوخته بود مي گفت:اين نوري كه شما گمان مي كنيد نور ماه است،نور شهداست كه نشان دهنده ي پيروزي نزديك ماست..
اگر همكاري و همدلي اي كه در زمان جنگ ميان رزمندگان وجود داشت،هم اكنون در ميان مردم وجود داشت، كشور ما به موفقيت هاي بيشتري دست ميافت.