معرفی وبلاگ
پیر ما گفت شهادت هنر مردان است عقل نامرد در این دایره سرگردان است پیر ما گفت که مردان الهی مردند که به دنبال رفیق ازلی می گردند شهدا رفتند و ما مانده ایم . برای جانبازان که ماندن چه کردیم ؟ برای آزادگان چه کردیم؟ برای خانواده شهدا چه کردیم ؟ نمی دانم ما که لیاقت حضور در جبهه ها و زندگی در کنار آنها را نداشتیم آی کسانی که دم از شهدا می زنید مرد باشید و بر سر عهد و پیمان خود بمانید تا نکند پشیمان و سرافکنده و روسیاه در محضرشان شویم . شهدا را یاد کنیم . شده با ذکر یک صلوات . بار ها از این که زنده هستم و دارم روی دم اون آدم های بزرگ بازدم می دهم از زنده بودنم خجالت می کشم . خدایا تو خودت می دانید در دل و قلب من چه می گذرد . در باغ شهادت را بستند ...
دسته
ايا از وبلاگ راضي هستيد
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 12464
تعداد نوشته ها : 10
تعداد نظرات : 18
Rss
طراح قالب
GraphistThem231
نگاهي به روياي تعبيرنشده فتح دو روزه تهران

روز دوشنبه 27/4/1367، عقربه‌هاي ساعت، 2 بعدازظهر را نشان مي‌داد كه گوينده اخبار صداي جمهوري اسلامي ايران، در رأس خبرهاي خود، خبري به اين مضمون را قرائت كرد: جمهوري اسلامي ايران طي پيامي به دبيركل سازمان ملل، ضمن قدرداني از اقدامات وي اعلام كرد، در جهت استقرار امنيت، قطعنامه 598 را رسما پذيرفته است.

دو روز پس از اين خبر، امام خميني(ره) در پيام بسيار مفصلي كه به مناسبت سالگرد كشتار زايران ايراني در مكه و نيز پذيرش قطعنامه 598 صادر كردند، ضمن تشكر از همه عزيزاني كه در جبهه‌ها شركت كردند، اعلام داشتند كه «در مقطع كنوني، پذيرش قطعنامه را به مصلحت انقلاب و نظام مي‌دانم».

در همين پيام بود كه ايشان، اين اقدام را به منزله «نوشيدن جام زهر» دانستند و فرمودند: «به اميد رحمت خدا، اگر آبرويي داشتم با او معامله كردم».

اقدام ايران به پذيرش قطعنامه، همان‌طور كه در داخل كشور بسيار حساسيت‌برانگيز شد، در خارج از مرزها هم بازتاب گسترده‌اي داشت، برخي از كشورها همچون عراق، اين عمل ايران را يك تاكتيك خواندند و برخي مانند آمريكا، از ايران به خاطر پذيرش قطعنامه تقدير كردند.



 چهار روز پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، روز جمعه 31/4/1367، عراقی‌ها، تهاجم گسترده‌ای علیه مواضع ایرانیان در جنوب کشور آغاز و تا 30 کیلومتری خرمشهر پیشروی کردند. هدف آنان از این اقدام، این بود که ضمن اشغال مناطقی از ایران، افراد بیشتری را به اسارت بگیرند تا به هنگام مذاکرات پس از جنگ، از آنها به عنوان برگ برنده استفاده کنند. این هجوم در حالی صورت می‌گرفت که با پذیرش قطعنامه، اکثریت نیروهای نظامی حاضر در منطقه تخلیه شده و خرمشهر، مدافعان چندانی نداشت و در آستانه سقوط قرار گرفته بود. در این هنگام، امام خمینی(ره) با فرستادن پیامی برای فرماندهان سپاه، از آنها خواستند به هر طریق ممکن، مانع از حضور دشمن در منطقه شوند. در پی این پیام، خیل گسترده نیروهای بسیجی ـ که متأثر و غمگین از پذیرش قطعنامه بودند ـ روانه جبهه‌های جنوب شدند و عراق را مجبور به عقب‌نشینی تا خطوط مرزی کردند.

حمله وحشیانه عراق، به اعتراف نظرات کارشناسان عراقی در مجموع به ضرر آنان تمام شد. به عنوان نمونه، یک مقام ارشد ارتش عراق، این اقدام را اشتباهی استراتژیک خواند که منجر به خروش ملی مردم ایران شده و ابتکار عمل را از دست عراق خارج کرد.

اما شکست سنگین‌تر، زمانی بر دشمنان ایران وارد شد که هنوز ارتش عراق در جنوب به طور کامل تا خط مرزی عقب زده نشده بود.

مقارن ساعت 14:30، 3/8/67، تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین خلق که به عراق متواری شده، با استفاده از حمایت‌های گسترده صدام، در حال انجام اقداماتی بر ضد نظام جمهوری اسلامی بودند، با استفاده از توجه ایران به مناطق جنوبی و غفلت از غرب کشور، با پشتیبانی ارتش عراق، هجوم خود را با استفاده از آخرین سلاح‌های سبک و سنگین که از طریق آمریکا و صدام در اختیارشان قرار گرفته بود، به سمت باختران آغاز کردند و در مدت زمان بسیار کوتاهی، با عبور از تنگه پاتاق، وارد خاک ایران شدند. آنان با تصرف شهرهای سرپل‌ذهاب و کرند غرب، در شب اول در شهر اسلام‌آباد توقف کرده و به قتل عام مردم این شهر، حتی مجروحان حاضر در بیمارستان، اقدام کردند. جالب آنکه در بین کشته‌شدگان، حتی بستگان آنها نیز دیده می‌شدند.

مسعود رجوی، سرکرده این گروه، هم در حالی که بر خودروی ضدگلوله سوار بود، کاروان مجاهدین خلق را که متشکل از پانزده هزار زن و مرد بود، همراهی می‌کرد. فرماندهان منافقین، گمان می‌کردند که وضعیت نظامی ایران از هم پاشیده شده و بسیار آسیب‌پذیر است و تنها یک ضربه و شوک، نظام جمهوری اسلامی را فرو خواهد ریخت. مجاهدین خلق، طرح عملیات خود را در یک جلسه 24 ساعته آماده کرده بودند و در تاریخ 31/4/67، نیروهای خود را توجیه کرده و نام عملیات را هم «فروغ جاویدان» گذاشته بودند.

مسعود رجوی در همان جلسه، با تحلیل وضعیت بسیار شکننده داخلی ایران گفته بود: «جمع‌بندی نهایی در میدان آزادی تهران».

در پایان روز اول بود که مردان شورای عالی دفاع ایران که از خبر سقوط شهرهای غرب کشور سردرگم شده بودند، تیمسار صیاد شیرازی را مأمور رسیدگی به وضعیت منطقه غرب کردند. صیاد، همان شب با یک هواپیمای فالکون، خود را به باختران رساند و هنگامی که از اوضاع منطقه آگاهی یافت، دریافت که برخلاف گمان اولیه، با ارتش عراق طرف نیستند، بلکه در برابر نیروهای مجاهدین خلق، قرار گرفته‌اند. وی سپس طرحی ریخت که بر پایه آن، باید به متجاوزان اجازه داده می‌شد تا تنگه «چهارزبر» در 34 کیلومتری باختران پیشروی کنند. آنگاه در آنجا، خلبانان هوانیروز از عقب و جلو، راه را بر کاروان می‌بستند و نیروهای مردمی و بسیجی بسیاری که پس از آگاهی از حمله، از سراسر کشور به باختران آمده بودند، از راه زمین، به سرکوب دشمن می‌پرداختند. حضور گسترده نیروهای مردمی در باختران به حدی بود که در جاده ورودی شهر، تا کیلومترها ترافیک شده و مردم با پای پیاده به سمت شهر در حال حرکت بودند.

صبح روز پنجم مرداد، عملیات «مرصاد» با رمز «یا علی» آغاز شد و منافقین، که سرخوش از این بودند که در طول مسیر، با هیچ مقاومت خاصی روبرو نشده‌اند، ناگهان خود را در جهنمی از آتش دیدند که از زمین و هوا بر سر آنها ریخته می‌شد. طولی نکشید که جاده باختران ـ اسلام‌آباد، انباشته از ادوات سوخته اهدایی دولت‌های غربی به مجاهدین خلق شد. معدود افرادی که موفق شده بودند از این مهلکه جان سالم به در برند، به روستاهای اطراف پناه بردند و برخی دیگر هم با خوردن قرص سیانور، به زندگی خود پایان دادند. عملیات که تمام شد، دو طرف جاده آکنده از کپه‌های خاکی بود که در زیر خود، اجساد هزاران دختر و پسر را پنهان کرده بود که دست به خون هموطنان خود آلوده کرده بودند.

هرچند همکاری مشترک عراق و مجاهدین خلق در این عملیات ناموفق، خلاصه نمی‌شد و پیش از این هم به ویژه از اواخر سال 66 و در پی ملاقات صدام و مسعود رجوی، شکل تازه‌ای به خود گرفته بود، اما اوج آن در همین عملیات بود که ارتش عراق با در اختیار گذاشتن سلاح‌های گوناگون همچون تانک‌های پیشرفته «تی ـ 72» و نیز حمایت هوایی و بمباران شهرهای در طول مسیر، حداکثر پشتیبانی را از نیروهای این گروهک به عمل آورد.

پس از شکست سنگین در این عملیات بود که عراقی‌ها، مجبور به پذیرش آتش‌بس شدند و در تاریخ 29/5/67 میان ایران و عراق آتش‌بس برقرار شد و دو کشور به پشت مرزهای خود بازگشتند.


شایسته است که شهید سپهبد علی صیاد شیرازی را هم شهید عملیات «مرصاد» بنامیم، هرچند وی سال‌ها بعد و در تهران به شهادت رسید، اما آنچه که باعث ترور منجر به شهادت او شد، کینه‌ای بود که مجاهدین خلق سال‌ها از وی در دل داشتند و به دنبال فرصت مناسبی بودند تا زخم عمیقی که از تنگه مرصاد بر تن داشتند را جبران کنند و این فرصت در 21 فروردین 1378 فراهم شد.

عملیات «مرصاد»، عرصه ایثار و فداکاری جوانان و دلاورمردان زیادی است که در آن جاودانه شدند؛ از جمله آنان، محمدرضا قلی‌وند است که در روز پنجم مرداد ماه، در سرپل‌ذهاب به شهادت رسید.

او در زمان شهادت، فرماندار شهرستان کنگاور، از توابع استان کرمانشاه بود، در حالی که حتی نزدیک‌ترین همرزمان او هم نمی‌دانستند مردی که همراه آنها می‌جنگید و حتی برای شناسایی، به داخل خاک عراق می‌رفت، یکی از مسؤولان ارشد استان است و پس از شهادت وی، به این موضوع، پی بردند.

شهید قلی‌وند در مناطق غرب کشور به «چمران خطه غرب» معروف است. زمانی که به وی مسؤولیت فرمانداری کنگاور را پیشنهاد دادند، از پذیرش آن خودداری کرد و پس از اصرار فراوان، مسؤولان استان به شرطی، آن را پذیرفت که هرگاه خواستار حضور در جبهه باشد، از آن جلوگیری نشود.
دسته ها :
يکشنبه سیم 6 1393 10:54 صبح
X